دولت مهم ترین عرصه ی قدرت سیاسی در کشور

دولت مهم ترین عرصه ی قدرت سیاسی در کشور

دولت در علم سیاست  بزرگترین نهاد سیاسی است که برای شناختن سازمان و تشکیلاتش باید به عامل تاریخی یا زمان پروا داشت و تنها به بررسی مقررات حاکم بر سازمان های دولتی برای شناختن این نهاد سیاسی بسنده نیست.

دولت به معنی اجتماعی از مردم است که در یک سرزمین مشخص زندگی می‌کنند و از حکومتی برخوردارند که به وضع و اجرای قانون اقدام می­کند و تحت سلطه حاکمیتی قرار دارند که استقلال و آزادی آنان را تضمین می‌کند. مفهوم دولت در معانی دیگری نیز به کار برده می‌شود. بسیاری از نویسندگان مفاهیم «دولت» و «حکومت» را به یک معنا به کار می‌برند و در زبان عامیانه و رسانه‌ها دولت معمولاً به معنی قوه مجریه یا هیئت وزیران است که این کاربرد از واژه دولت تنها به بخشی از حکومت اشاره دارد. گاهی نیز دولت به بخشی از حکومت اشاره دارد که شامل نهادهای مذهبی و نهادهای مدنی نمی‌شود. مثلاً کاربرد واژه دولت در اصطلاح سازمان‌های غیردولتی به این مفهوم از دولت اشاره دارد.

اغلب در نوشتار و گفتار واژه ی دولت مترادف کشور است که نادرست به جای هم بکار برده می شود، چنان که می خوانیم و می شنویم دولت ایران با دولت افغانستان و ترکیه همسایه است که اینجا باید بگوییم کشورهای ایران با آنها همسایه هستند و یا دولت قانون و مقررات می گذارد و قضاوت می کند یا دولت ایران با دولت ژاپن عهد نامه بسته است که این ها را هرکدام یکی از نهاد های کشور یا قوای سه گانه (مققنه،مجریه، قضاییه) انجام داده است.

نهاد:

عبارت است از اعتقادات و رفتارها، خواه عقلانی و یا غیر عقلانی، سنن و مقرراتی است که پیرامون یک هسته ی اصلی پایه گذاری شده است و مجموعه ی هماهنگی را می سازد. مانند ازدواج، خانواده، انتخابات کشور ومانند آنها.

نهادها نه تنها برای اعضایشان واقعیت دارند بلکه حتی برای آنان که در بیرون از نهادند واقعیت و شخصیت پیدا می کنند و با افراد و اشخاص دیگر رابطه برقرار می کنندکه این رابطه به نوبه خود ممکن است به صورت نهادهای تازه ای در آید.  در درون كشو هيچ نهادي همپايه ي نهاد دولتي نيست و بيرون از مرزهاي كشور هيچ نهادي بالاي نهاد دولتي وجود ندارد. براي شناختن بهتر اين پديده شگفت وبغرنج به مثال هايي استناد مي جوييم: مانند اينكه انورسادات رييس جمهور پيشين مصر و قذافي رييس جمهور پيشين ليبي و حافظ اسد رييس جمهور پيشين سوريه با امضاهاي خود سه كشور نامبرده را خواستند متحد كنند واتحاد جماهير عرب يا فدراسيون كشورهاي عربي پديد آورند.ايسن سه نفر سه شخص حقيقي بون ولي تعهدشان شخصي نبود بلكه به نام كشور بود و دولت هاي خود تعهد كرده بودند پايدار بمانند.

نکته امروزه کشور، دولت و ملت سه واقعیت پدیده جدا نشدنی و بهم پیوسته هستند.

نظریه مارکسیت ها نسبت به دولت

دولت همیشه به عنوان یک سازمان سیاسی نبوده و در پی اتفاقات و دگرگونی ها اقتصادی جامعه به طبقات فقیران و پولداران تقسیم می شودو اینگونه دولت شبیه به پاسبانی می شود که آن طبقه خاص را در جایگاه اجتماعی قرار دهد و آن طبقه ضعیف را در بند نگه دارد. مثال در جوامع کشاورزی و فئودال(ارباب رعیتی)دولت همواره پاسدار منافع زمین داران است. و فقط تنها یک جامعه سوسیالیستی(جامعه خواه)توانا است که قدرت طبق اقلیت حاکم را براندازد و قدرت را به دست اکثریت زحمتکشان بسپارد و جامعه بدون طبقه پدید آورد که این امر کم کم بی نیرو شدن دولت و سپس ناپدید شدن آن را در پی خواهد داشت. اما در هسته حقیقت این را باید بیتن کنیم که در کشور های صنعتی در سده نوزده در مرحله رشد سرمایه داری که همه سنگینی به دوش طبقه کاگر تحمیل می شد بیش تر با واقعیت نزدیک تر بود تا امروز  چون در آن زمان دولت بیش تر به واقعیت نزدیک بود تا امروز که می توان به طور مثال به جنگ جهانی اول اشاره کرد که همه دستوراتی را حزب سوسیالیست اروپایی به پیروان خود می دادند که علیه برادران کارگر کشورهای دیگر نجنگند و دست به اسلحه نبرندزیرا جنگ تنها به سود سرمایه داران و برای تامین منافع آنان است.

 

دوپرسش در خصوص ماهيت كشور- دولت

1-مسئله شخصيت حقوقي كشور

2- مسئله حاكميت كشور

مزايايي كه مي توان براي قبول مسئله شخصيت حقوقي كشور بشمرد اين چنين است: 

نظريه اول مبني بر دائمي بودن و نامحدود بودن شخصيت هاي حقيقي مسئول اداره كشور كه تعهداتي را كه آنان به كشور متعهد مي شوند سال ها پس از گذشت زمان و تغيير عاقدان و امضا كنندگان اين تعهدات ملزم و متعهد مي كند.

نظريه دوم مبني بر حقوق بين الملل مبنايي براي كشور ها است كه از نظر ميزان جمعيت، وسعت خاك، قدرت نظامي، سياسي واقتصادي برابر نيستندو از اين ديد اختلاف گسترده اي دارند. و همه ي كشورها از ديد قوانين و مقررات حقوقي كاملاً برابرند وحق هرگونه اقدام حقوقي را در چهارچوب قوانين دارند

نظريه سوم مي گويد كه شخصيت حقوقي كشور اجازه مي دهد كه كشور داراي استقلال مالي بايد باشد و مستقل از ماليه ي هريك از مسئولان اداره كشور و افراد ملت است. كشور براي آوردن نيازمندي هاي همگاني مانند ايجاد سازمان هاي اداري، دادگاه ها، ارتش و ... در آمد يك كشور در درجه اول با گرفتن ماليلات ها تامين مي شود كه چگونگي دريافت  وخارج آن در بودجه سالانه دولت مي آيد. دولت منابع درآمد ديگري نيز دارد مانند كارهاي توليدي و بازرگاني وظايف مالي كشور كه به دست دولتش تحقق مي يابد.

نظريه چهرم: چگونگي شخصيت حقوقي كشور با اين كه امروز تقريباً همه حقوقدانان و سياست شناسان به لزوم  سودمند بودن نظريه شخصيت اختلاف نظر است كه اين ميان حقوقدانان يگانگي ديد نيست.

مزاياي كه مي توان بر مسئله حاكميت كشور  در مورد قدرت در همه ي جوامع بشريگفت رابطه فرماندهي و فرمانبري است كه از ويژگي هاي جوامع بشري مي باشد به بيان ديگر جوامع بشري اعم از كوچك و بزرگ قالب هايي اند براي اعمال قدرت و حاكميت در پاره از چهار چوب هاي زنگي جمعي مثل خانواده، انجمن، حزب و مانند آنها مثلا به موجب قانون مدني ايران براي اسيفا از اين حاكميت افراد بايد داراي 18 سال تمام بوده و محجور نباشند وتظاهر خارجي اين اراده بايد تابع ضوابط شكلي ويژه كه قانونگذار براي هردو مورد پيش بيني كرده است باشد ولي حاكميت كشور داراي ويژگي هايي است كه آن را از همه اشكال ديگر حاكميت متمايز مي سازد.

نظريه اول در حاكميت مبني بر اين است كه مي تواند،حاكميت و قدرت با گذراندن قوانين از حقوق و اختيارات افراد و گروه ها پشتيباني كند و هرگونه قوانين و مقررات و تصميماتي دولت رادر زمينه سياسي واجتماعي و اقتصادي ناشي از ماهيت نظام سياسي كشور اجرا نمايد. به طور مثال اينكه چنانكه دولت مي تواند شوراي شهر يا استان را منحل كند و يا مجازات هاي انضباطي را كه دادگاه هاي انتظامي عليه اعضا خود گرفته است لغو نمايد.

نظريه دوم مي گويد كه قدرت و حاكميت سازمان هاي جهاني نسبت به حاكميت كشور دولت ناچيز است . مانند جامعه ملل متحد همپايه حاكميت كشور نبوده است و نمايندگان اين سازمان ملزم به دفاع از منافع و سياست كشورهاي خود هستند.

نظريه سوم: هيچ يك از جمعيت ها و سازمان هاي جهاني غير كشور همپايه نيست مثل سازمان ها ، احزاب كليسا كه اينها منشائ دولت نبوده و اهميت و قدرت اين سازمان ها هيچگاه پابه پاي قدرت وحاكميت نمي شود اين قدرت هاي كوچك فقط باعث دخالت و كودتا مي شوند مانند كودتاي پينوشه عليه دولت آلنده در شيلي .

در نظريه چهارم اين را بايد بگوييم كه حاكميت كشورها در عرصه جهاني از نظر حقوقي باهم برابرند و هر كشوري با توجه به حاكميت و منافع خود و روابطش را با ساير كشورها سامان مي دهد مانند چين كه حزب كمونيست پس از به قدرتت رسيدت در سال 1949 بدست گرفت بسياري از كشورها به رسميت نشناختنش تا اينكه به خاطره منافع با آن ها با تغيير سياست و رويه اين كشور را به رسميت شناختند.

نظريه پنجم بايد مد نظر داشته باشيم كه در يك حاكميت يك كشور ملت و دولت هيچگاه از هم جدا نيستند و نخواهند بود وقوانين اساسي ناشي از ملت مي باشدو قانون پنجاه ششم اساسي ج.ا.ايران ميگويد كه حاكميت مطلق از آن خداست. درون كشور حاكميت دولت به همتا و بي رقيب است و دولت هركشوري با پروا به وضع و موقعيت اجتماعي، اقتصادي و سياسي براي اداره كشور تصميم مي گيردو و در بيرون مرزها قدرت حاكميت محدود تر است و در عرصه بين الملل به وسليه قدرت و حاكميت ديگر كشورها محدود مي شود.

نظريه ششم در پايان حاميت اين را بايد بگوييم اگر بخواهيم نظريه هايي گوناگوني راجع به حاكميت كشور و دگرگوني تاريخي آورده شود بايد اين واقعيت را به خاطر بسپاريم كه كشور - ملت يك پديده تاريخي و سياسي است و حاكمين كشور كم كم جانشين حاكميت قبيله اي محلي و فئودالي مي شوند و ممكن است با توجه به پايان جنگهاي جهاني و ورود به قرن بيستم شاهد آزادي بيشتر نسبت به حاكميت باشيم .

نظريه هفتم: جريان هاي متضاد در حال پيدايش است يكي سير شدن كشورهاي تازه به استقلال رسيده و درحال رشد به چشم  مي خورد و ديگري جرياني كه در كشورهاي صنعتي غرب در حال اتفاق است . در كشور هاي اول كوشش دولت و حاكميت كشور ملت بر اين است كه احساسات بيشتر و نيرومند تر شود و به خاط اين است كه دير تر صنعتي مي شوند ولي ر كشورهاي صنعتي پديده ناسيوناليسم كهن تر و در برابر جريان ديگري قرار دارد و امكان مي دهد كه صنعتي شود و به استعمار كشوهاي آسيايي و آفريقايي و آمريكاي لاتين دست زنندو نسبت به به همه كشورها برتري داشته باشند

نظريه هشتم: پس بايد بپذيريم كه حاكميت و مثال هاي ياد شده در جهان نيرومند ترين و كامل ترين حاكميت است و همه جريانهاي كه براي تضعيف حاكميت كشورديده شده نا چيز و كم نيرو تر است مي توان مثال ايالت متحده آمريكا را آورد وقتي كه ريگان به رياست جمهوري رسيد دفاع از منافع ملي حالت وشدت تازه به خود گرفت.  فرشاد بگيان برگرفته از كتاب مباني سياست عبدالحميد ابوالحمد (دفتر سوم)

تحولات سیاسی لبنان پس از سال 2000

l

بسمه تعالي

 

 تحولات سیاسی لبنان پس از سال 2000

 

مقدمه

کشور لبنان به واسطه ساختار متکثر و موزاییکی خود و تشکیل شدن از طوایف متعدد همواره کشوری بحران خیز محسوب می شده است. مختصات ویژه این کشور که معلول وجود طوایف و مذاهب متعدد است، سبب شده که بسترهای لازم برای حضور بازیگران خارجی در این کشور مهیا سازد. لذا از قدیم الایام لبنان محل حضور قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بوده است. این کشور مدتها تحت قیمومیت فرانسه قرار داشته و پس از خروج از قیومیت این کشور، با پذیرش دکترین آیزنهاور، در زمان جنگ سرد به بلوک غرب می پیوندد. پس از آن هم و از سال 1976، همزمان با شروع جنگ های داخلی در لبنان بسترهای جدیدی برای حضور بازیگران خارجی در این کشور فراهم می شود و سوریه با چراغ سبز ایالات متحده وارد عرصه سیاسی لبنان مي شودو از آن وقت به بعد نقشی حائز اهمیت را در تحولات سیاسی این کشور بر عهده می گیرد. علاوه بر فرانسه، ایالات متحده و سوریه کشورهای دیگری نیز در تحولات سیاسی لبنان نقشی پررنگ ایفا می کنند. اسرائیل به واسطه تجاوزات مکرر به خاک لبنان در تحولات این کشور کوچک نقشی حائز اهمیت داشته است. جمهوری اسلامی هم از سال 1979 و از بدو تأسیس به واسطه ارتباط بسیار نزدیک با گروه‌های شیعی و در رأس آنها حزب الله تأثیری غیرقابل انکار در تحولات لبنان بر جای گذاشته است. عربستان سعودی نیز همواره از گروه‌های سنی در لبنان حمایت کرده و از طریق این گروه‌ها بر تحولات سیاسی لبنان تأثیرگذار بوده است. افزون بر این کشورها، قطر نیز در سال 2008 و به واسطه اجلاس دوحه که به توافق میان گروه‌های 8 و 14 مارس منجر شد، در تحولات لبنان نقش داشته است. به واقع حضور بازیگران خارجی در این کشور سبب شده که عمده تصمیمات سیاسی لبنان نه در این کشور که در خارج از آن اتخاذ شود. 

1 - ارتباطات كشور لبنان با جهان بعد از 2000 :

ارتباطات كشور لبنان با همسايگانش به جزء رژيم صهيونيستي ، با ساير كشورهاي جهان همواره ارتباطي خوب و پايدار بوده است . لذا نمي توان چندان تفاوتي بين ارتباط اين كشور با ساير كشورها قبل از سال 2000 قائل شد.بله ازمنظر منطقه ايي بعد ازسال 2000 كه مقاومت اسلامي به محوريت حزب الله توانست اسرائيل مجبور به عقب نشيني كامل از اراضي لبنان نمايدموقعيت منطقه ايي اين كشور خصوصاً در بين مردم كشورهاي عربي به شكل قابل توجهي بهبود يافت.

 

2- اهداف و اولويت هاي مهم لبنان در عرصه بين الملل:

اولويت اول لبنان در عرصه ي بين الملل دريافت كمك هاي بين المللي براي اردوگاههاي آوراگان سوري كه در لبنان به سر مي برندئ5/1 ميليون آواره سوري در كشور كوچك لبنان اسكان يافته اند و اين موضوع مشكلات عديده ايي را براي اقتصادو امنيت لبنان پديد آورده است .

3 - نقش بازيگران خارجي و داخلي:

كشور لبنان كشوري است كه از طوائف و فرق مختلف و متعددي تشكيل يافته است و در حال حاضر همه ي اين احزاب و طوائف در دوجريان اصلي خلاصه شده اند . يكي با عنوان 14 مارس كه محوريت آن با حزب المستقبل  "سعد حريري"  مي باشد. وديگري با عنوان 8 مارس با محوريت حزب الله به رهبري  " سيد حسن نصرالله " مي باشد .و اين دو جريان نقش اصلي را در تمامي امور داخلي و خارجي لبنان بازي مي كند. خارجي ، اما بازيگران خارجي از ديرباز معروف بوده است كه لبنان صفحه ي شطرنج بازي بزرگان و اكنون دوبازي گر خارجي اصلي صحنه ي لبنان ، ايران و عربستان مي باشند. و هرگونه تصميم گيري درخصوص امور مهم مملكتي بايد به تاييد اين دوكشور انجام پذيرد مانند موضوع رياست جمهوري كه بخاطر عدم توافق ايران و عربستان بيش از دو سال است كه اين كشور بدون رئيس جمهور مانده است.

4 - توانايي ها وتعهدات :

ازلحاظ نظامي اين كشور بدون وجودحزب الله قدرت چنداني ندارد زيرا فاقد نيروي هوايي و دريايي مي باشد و نيروي زميني آن از لحاظ تجهيزات در سطح بسيار نازلي قرار دارد. از لحاظ اقتصادي اين كشور بخاطر جنگ هاي 15 ساله داخلي اقتصاد چندان قوي ندارد . بيشتر منبع درآمدي اين كشور از صنعت نوريست و بانك داري مي باشد. آنها به شدت آسيب ديده اند . و مقابله ي سياسي دوجريان 14 مارس و 8 مارس باعث شده است . بسياري از اموراقتصادي نيز تحت شعاع قرار بگيرد.

5 - شيوه هاي حل وفصل اختلافات دروني وبيروني:

درواقع بايد گفت كه متغيير اصلي ايجاد اختلافات در لبنان رژيم اسرائيل است .اسرائیل در حال حاضر به این نکته واقف گشته است که تنها فایده نیروی نظامی، استفاده از آن به عنوان یک اهرم فشار و وسیله ای جهت بازدارندگی است . لذا استفاده از نیروی نظامی در اولویت دوم قرار گرفت. خط مشی اسرائیل بیشتر مبتنی بر ایجاد اختلافات داخلی میان گروههای لبنانی، سعی در ایجاد منازعات خونین بین گروههای رقیب و نیز اعمال فشارهای بین المللی بر لبنان جهت خلع سلاح و یا کاهش میزان اسلحه گروههای متخاصم اسرائیل در لبنان بوده است.حل وفصل اختلافات دروني بيشتر براساس برگزاري جلسات گفتگوي بين طرف هاي اختلاف مي باشد اما در زمان هايي حل و فصل اختلافات از طريق درگيري نظامي به پايان رسيده است. شيوه هايي كه بيشتر در لبنان جوابگو است شامل رايزني هاي پارلماني ، رايزني هاي قومي و قبيله اي و رايزن هاي سياسي كشور هاي صاحب نفوذ در نيروهاي سياسي داخلي مي گردد.

مثال مهم در اين زمينه انتخاب رئیس جهوري لبنان  است . اين یک انتخاب توافقی است، شايد بتوان گفت دموکراسی در لبنان یک دموکراسی توافقی است. انتخاب رئیس جمهور حتما باید با توافق تمام گروه ها و طوایفی اثرگذار در مسائل لبنان صورت گیرد. یعنی تا این توافق همه جانبه داخلی نباشد، رئیس جمهور لبنان انتخاب نمی شود. کمااینکه رئیس جمهورهای قبلی هم بر همین منوال انتخاب شدند. اما غیر از مسائل تفاهمات داخلی، همیشه انتخابات و انتخاب ریاست جمهوری، توافقات منطقه ای و حتی فرامنطقه ای را هم لازم دارد. یعنی حتی اگر نیروهای داخلی لبنان به توافق برسند و شخصی را برای رئیس جمهوری انتخاب کنند، باید توافقات کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای (که در سیاست خارجه لبنان اثرگذار هستند) نیز وجود داشته باشد، تا رئیس جمهور انتخاب می شود. ولی اگر توافقات خارج از لبنان، منطقه ای و فرامنطقه ای وجود نداشته باشد، انتخاب رئیس جمهور لبنان با مشکل مواجه می شود. لذا دلیل این که تا کنون رئیس جمهور لبنان انتخاب نشده است، این است که گروه های لبنانی در داخل به توافق نرسیده  و مهم تر از آن توافق منطقه ای هم حاصل نشده است.

اختلافات بيروني در حقيقت اختلاف اصلي اين كشور با رژيم صهيونيستي مي باشد كه دائماً به فضاي اين كشورتجاوز نموده و حريم هوايي آنرا نقض مي نمايد ضمن آنكه قسمتي از خا ك لبنان بنام مزارع شبعا هنوز در اشغال رژيم اسرائيل مي باشد. با شروع جنگ 33 روزه علیه لبنان، بازیگران جهانی و منطقه­ای هر کدام به فراخور منافع و علایق خود جهت­گیری­ها و مواضع مختلفی را در رابطه با این جنگ اتخاذ نمودند. در این میان، تلاش­های دولت‌های غربی به عنوان قدرت‌های برتر و مدعیان حقوق بشر در جهان، در حمایت از اسرائیل و ضربه زدن به حزب­الله لبنان از جلوه­های بارز مسائل پیرامون این جنگ محسوب می­شود.

اگر بخواهيم این جنگ را به عنوان يك نمونه بر مبنای نظریه­ سیاست خارجی روزنا مورد تحليل قرار دهيم نتایج نشان می­دهد که سیاست خارجی و مواضع دولت­های اروپایی و آمریکایی از سطح بالایی از همپوشانی برخوردار بوده و آنها به دنبال تضعیف جبهه مقاومت و جلوگیری از گسترش قلمرو ژئوپلیتیکی ایران هستند. بنابراین دولت­های اروپایی و ایالات متحده به تقویت، تجهیز و حمایت همه­جانبه از اقدامات رژیم صهیونیستی پرداختند. ایالات متحده آمریکا مدیریت سیاسی این جنگ را در دست داشت و دولت­های اروپایی نیز در راستای تأمین منافع و کسب اهداف خود با آن همگام شدند.

6- جايگاه لبنان در ساختار قدرت جهاني:سياست والا و سياست سفلي

طبق يكي از تعاريف در علوم سياسي قدرت سلسله مراتبي است و اين سلسله مراتب طولي داراي ابعاد عرضي نيز هست. در جدول زير براي تقريب به ذهن مي توان نمايي از ان را ديد.ابعاد نظامي و سياسي موجود در جدل زير با عنوان سياست والا يا سياست سخت ياد مي شوند و ابعاد باقي مانده سياست سفلي يا سياست نرم خوانده مي شوند.

 

نظامي

سياسي

اقتصادي

تكنولوژيك

فرهنگي

اجتماعي

ابر قدرت

 

 

 

 

 

 

قدرت بزرگ

 

 

 

 

 

 

قدرت منطقه اي  

 

 

 

 

 

 

قدرت كوچك

 

 

 

 

 

 

ريز قدرت

 

 

 

 

 

 

 

با توجه به جدول بالا مي توان لبنان را در زمره يك قدرت كوچك يا قدرت منطقه اي جاي داد و البته اين كه اين كشور داراي كدام يك از ابعاد قدرت است و يا اين كه در هر كدام از اين ابعاد چه نمره اي را كسب مي كند به نظر متخصصين و امار جديد اين كشور نياز دارد.

7- تناقضات و نوسانات در سياست خارجي

تناقض در سياست خاجي لبنان از پراكندگي قومي و مذهبي اين كشور نشات مي گيرد و به نوعي ذاتي اين كشور است زماني كه گروه هاي طرفدار غرب و جريان ارتجحاعيي در لبنان بر قدرت تكيه زده باشند سياست خارجي اين كشور داراي جنبه هاي غرب گرايي مي شود مانند زماني كه گروه هاي سياسي 14 مارس و 8 مارس در اين كشور همه يا بخسي از قدرت رابه دست مي گيرند.

از سوي ديگر زماني كه گروه هاي سياسي طرفدار مقاومت در لبنان زماني كه بر روي كار مي آيند سياست خارجي خود را بر عليه غرب و به ويژه بر عليه اسرائيل قرار مي دهند كه اين امر از تاريخ تحولات سياست خارجي اين كشو مشهود است .

متغير ديگر در سياست خارجي متناقض اين كشور حزب الله قهرمان لبنان است كه در زمان هايي كه حتي ارتش نيز داراي رويكرد هاي سياسي بوده است و به تبع آن عمل كرده است اين نيروي قهرمان با تمام وجود از تماميت ارضي اين كشور دفاع كرده است و اين كار ميسر نبوده است مگر با تقديم خون شهداي بسيار از جمله شهيد عماد مغنيه.

اصولا  وجود دو دیدگاه هم در سیاست های داخلی لبنان و هم در سیاست های خارجی لبنان مشهود است. یک دیدگاه که عمدتا دیدگاه حزب الله و گروه های 8 مارسی است. این گروه ها از حضور نیروهای لبنانی در سوریه دفاع می کنند. دیدگاه دیگری که مقابل این ها هستند، عمدتا گروه های 14 مارس و در راس شان جریان مستقبل است. این ها مخالف حضور نیروهای نظامی در سوریه هستند. آنها حرکت اخیری جبهه النصره و داعش در  شهرک عرسال و کلا مسائلی که از نظر امنیتی در لبنان تاثیر می گذارد، را از تاثیر حضور نیروهای لبنانی در سوریه می دانند و معتقدند که باید این حضور کم رنگ شود یا وجود نداشته باشد. ولی طرف مقابل دیدگاه دیگری دارند و می گویند سوریه عمق استراتژیک لبنان است و هر تاثیری در سوریه در لبنان هم تاثیر بگذارد، لذا برای حفظ وضعیت سوریه، برای این که مسائل سوریه، خصوصا حرکت های تروریستی در سوریه بر لبنان اثر نگذارد، باید از سوریه دفاع کنیم. این موضوع مهم ترین چالش بین دو دیدگاه اصلی است که در لبنان وجود دارد. در مسائل خارجی هم طبیعی است که باز همین دو دیدگاه وجود دارد. بعضی ها طرفدار روش های ایران در منطقه، عراق و سوریه هستند ، بعضی ها عکس آن هستند و از وضعیتی که در منطقه مورد نظر عربستان است طرفداری می کنند.

 8- پراكسيا (جنگهاي نيابتي)

حمله تروریستی به سفارت ایران در بیروت، اعلام جنگ رسمی گروههای تکفیری تحت حمایت صریح عربستان و برخی دولتهای غربی، به جمهوری اسلامی به حساب می‌آید. گروههایی که صرفاً تأمین کننده منافع دشمنان جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت، به ویژه رژیم مجعول صهیونیستی هستند. عملیات انتحاری ضد سفارت ایران علنی‌ترین شکل تعرض به جمهوری اسلامی در لبنان است. در اينجا مي توان سه دليل را براي جنگ نيابتي جريان تكفيري كه پشتوانه آن عربستان سعودي است برشمرد :

۱. لبنان کشوری ویژه و متفاوت است. مفهوم وطن و عرق میهنی در مقابل تعلقات طایفه‌ای از اهمیتی به مراتب پایین‌تر برخوردار است. طوایفی که بسیاری از آنها رسماً از سوی برخی دیکتاتوریهای عربی و حتی کشورهای غربی حمایت مالی و سیاسی می‌شوند. گروههای شبه‌نظامی وابسته به طوایف، معمولاً از ارتش لبنان قوی‌تر بوده‌اند؛ فتنه‌انگیزی و التهاب‌آفرینی دول عربی و غربی نیز در لبنان امری عادی و روزمره است. نتیجه آنکه از لحاظ سیاسی و نظامی روزگار در لبنان همواره بی‌ثبات و پرچالش می‌گذرد. این امر یکی از مسائلی است که ضرورت ایجاد پایگاه نظامی جمهوری اسلامی در لبنان را با هدف حفظ امنیت و منافع ایجاب می‌نماید.

۲.منافع ملی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در لبنان غیرقابل انکار و البته فراوان است. حزب‌الله به عنوان یکی از مهم‌ترین اجزاء محور مقاومت و متحد ایران، همواره از سوی جریانهای داخلی و رژیم مجعول اسرائیل مورد تهدید و حمله سیاسی و نظامی قرار می‌گیرد. این نه تنها حق، بلکه وظیفه بدیهی جمهوری اسلامی است که از متحدان استراتژیک خود به روشهای مختلف دفاع نماید. حضور نظامی ایران در لبنان برای دفاع از منافع و متحدان خود، بسیار مؤثر خواهد بود.

۳. دولت جعلی صهیونیستی هیچ ابایی از ابراز دشمنی نسبت به جمهوری اسلامی و تهدید علنی ایران به جنگ ندارد. از دیگرسو ایالات متحده در اطراف ایران، پایگاههای متعدد نظامی دایر نموده است و غرض خود را از ایجاد آنها نیز مبنی بر مهار ایران مخفی نمی‌کند. ایجاد پایگاه نظامی در لبنان و همسایگی فلسطین اشغالی، پاسخی عینی به گزافه‌گویی اسرائیلی‌هاست و این واقعیت را برای دولت جنگ‌طلب اسرائیل تبیین خواهد کرد که جمهوری اسلامی در قبال تهدیدات احمقانه مقامات صهیونیست دست و پا بسته نخواهد بود و حمله نظامی به ایران، به مثابه یک بازی کودکانه نیست، بلکه نتایج غیرقابل باوری را در پی خواهد داشت. از طرفی این اقدام برای دولتمردان آمریکا نیز این پیام را در بر خواهد داشت که تهدید جمهوری اسلامی و منافعش آن هم در مرزهای ایران، بی‌پاسخ نخواهد بود و اسرائیل به عنوان متحد استراتژیک و عزیزتر از جان آمریکا، تنها اولین هدف پس از هرگونه عمل نابخردانه از سوی آنان به شمار خواهد آمد. پس از همسویی عربستان با سیاستهای منطقه ای آمریکا و کشورهای غربی، این کشور همواره به عنوان نماینده کشورهای عرب در به ثمر رسیدن صلح منطقه ای اعراب و اسرائیل بوده است و در این راستا به تقویت گروه های میانه رو در فلسطین پرداخته است اما با این وجود عربستان در این زمینه رقابتی جدی با قطر دارد.

یکی از مشکلات عربستان در این مسیر نیز وجود تفکر مقاومت و ایستادگی در برخی گروه های فلسطینی است. از این رو عربستان همواره سعی در تضعیف این گفتمان و گروه ها و کشورهای حامی آن در منطقه بوده است.عربستان وجود حزب الله در لبنان را نیز از چند جنبه به عنوانی خطری جدی برای خود محسوب می کند.ارتباط گسترده ی حزب الله با ایران و سوریه از یک سو و نقش آفرینی این حزب به عنوانی حزبی دارای پایگاهی مردمی و نقش بی بدیل سیاسی از سویی دیگر اهداف عربستان در این منطقه را با تهدید مواجه کرده است.

از این رو در تمامی رویارویی های این گروه با رژیم صهیونیستی، عربستان تلویحا و صریحا به مخالفت با اعمال حزب الله در دفاع از خاک و مردم لبنان پرداخته است تا جایی که در خلال جنگ ۳۳ روزه، این کشور حزب الله را به ماجراجویی و به خطر انداختن منافع کشورهای عربی متهم کرد. و پس از جنگ نیز با بازتعریف سياست های خود در لبنان به حمایت همه جانبه از گروه های تکفیری از یک سو و حمایت از شکل گیری جریان ۱۴ مارس در مقابل قدرت سیاسی حزب الله از سوی دیگر همت گماشت.بحران سوریه و نقش حزب الله لبنان در حمایت از حکومت سوریه، باعث خصمانه تر شدن سیاست عربستان نسبت به حزب الله شده است.

 9- اهداف سياست خارجي لبنان

همه کشورها در سیاست خارجی خود اهدافی را تعقیب می کنند. عوامل داخلی و خارجی گوناگونی در گزینش هدف و دستیابی به آن دخالت دارند. میزان اقتدار داخلی و بین المللی استراتژی سازان و پالیسی سازان را مجاب خواهد کرد در تدوین اهداف سیاست خارجی آن عامل ها را از نظر دور ندارد. اهداف کشورها در ساختار نظام بین المللی مشابه و یکسان نیست، هر کشوری با توجه به توانایی و میزان قدرت خود اهدافی را طرح و مورد اجرا می گذارد.

به رغم این تفاوت اما، حفظ تمامیت ارضی، حفظ استقلال، تامین امنیت ملی، رفاه ملی، حیثیت ملی و کسب قدرت از خواست ها و اهداف اولیه ی مشترک همه کشورها به شمار می رود. آن چه در احراز و دست یابی کشورها به این اهداف یاری می رساند، در درجه اول حمایت گسترده  مردم در داخل آن کشورها و در جه دوم قدرت لازم برای کسب اهداف  و متقاعد کردن دیگران برای توافق و تعامل به سمت وسوی رسیدن به آن اهداف است. از سوی دیگر چراغ راهنمای سیاست خارجی کشورها منافع ملی آنان است. بدون در نظر داشت  منافع ملی کشورها، طرح سیاست خارجی فاقد ظرفیت و انگیزه لازم بوده و انجامی جز شکست ندارد. اینک در این نوشته به اهداف اساسی که مبنای سیاست خارجی کشور ها را شکل می دهد به صورت مفصل تر پرداخته می شود.

مهم ترین سیاست خارجی لبنان حفظ تمامیت ارضی یا یکپارچگی جغرافیایی است. سایر اهداف به تبع و به تعقیب این هدف تامین می شود. به صورت  کلی دو رویکرد کلان برای تحقق حفط تمامیت ارضی کشورها وجود دارد؛ سیاست حفظ وضع موجود و سیاست تغییر و ضع موجود. کشوری که خواهان حفظ تمامیت ارضی در چارچو بهای فعلی باشد، تلاش می کند تا آن  سرحدات را به گونه دست نخورده و بدور از تعرض سایر کشورها حفظ کند.آنچه كه لبنان در حال حاضر در پي ان است سياست حفظ وضعيت موجود است. به بیان دیگر هدف از سیاست اولی بیشتر تثبیت مرزها در جغرافیایی کنونی است.

در وهله دوم امنیت ملی از مهم ترین اهداف سیاست خارجی لبنان می باشد. لزوم دفاع از کشور در برابر تجاوز احتمالی دشمن، از اولویت خاصی برخوردار است. تنها درصورتی از اهمیت این عامل کاسته خواهد شد که نظامی در جهان شکل بگیرد که هیچ کشوری سودای تجاوز به کشورهای دیگررا در سر نپروراند یا سازمان های بین المللی از چنان ظرفیت و درایتی برخوردار شوند که بتوانند از هر تجاوزی در هر جا و به هر صورت  جلوگیری نماید.

 

 

 

 

فرشاد بگيان