كريم اهل بيت
عجب ماهي است اين ماه كه توام شده با بدنيا آمدن كريم اهل بيت امام مجتبي (ع) ،قوس كامل ماهي كه ازصديقه(س) چشم باز مي كند و كرامت خود را از اين ماه مي گيرد .
اي ماه بني هاشم قدوم پربركتت را ارزاني دوستدارنت بگردان و دل بينوايان و گرسنگان خود را شاد كن.
عجب صفائي دارد اين روزها در كوچه ها صف هاي نانوايي، هيئت ها، تكيه ها و همين چادرهايي كه در غروب آفتاب بنا شده مردم در صف هستند تا از كريم روزي خود را بگيرند روزي كه هر بنده بر تقديرش نوشته شده است. يادم مي آيد در اين ماه نانوايي هاي محله شروع به نان صلواتي مي كنند حال كه نان 10 برابر 10 سال پيش شده بازهم اين كار احسن را انجام داده و موجب روزي در سفره هاي ما م شوند.
از كريم بودن اين خانواده كه بحث اصلي مطلب من مي باشد اين را بگويم كه نقل شده است روزي دو نفر از نخلستان هاي مدينه مي گذشتند و در راه مدينه بودند كه از فرط خستگي و تشنگي رمق در جانشان نبود آنها صدايي را در نخلستان شنيدند و به سوي صدا كه در حال كندن چاه بودند رفتند در اين هنگام بود كه مردي را درون چاه ديدند و پرسيدند : اي مرد ما زائر خانه پيغمبريم توشه را تمام شده آيا چيزي داري ما را سير كني كه آن شخص با روي باز بر سفره خود نظاره كرد و به بيرون امد و تكه نان خشك از سفره بيرون آورد و جرعه آبي هم برايشان فراهم كرد آنها وقتي همچنين چيزي ديدند تعجب كردن آب را خوردند و نان را به سق كشيدن و تشكر كردند و راه افتادند تا به اينكه به شهر نزديك شدند در آنجا مردم به سمت قبر پيامبر مي رفتند كه مي گفتند در كنار قبر پيامبر طعام پخش مي كنند اين دو مرد هم بهاتفاق آنها به طرف آنجا حركت كردند.
پس از خوردن و آشاميدن در آنجا يكي از آن مردان در توشه خود طعامي مي گذاشت كه در آن هنگام ر جواني كه از مردم در جلوي درب پذيرايي مي كردند آن مرد را ديدند و آن مرد گفت: براي شخصي بيرون از شهر در نخلستان مي برم كه يكي از جوان ها گفت پدر من را مي گويي من حسين (ع) پسر علي بن ابي طالب هستم و اگر داري براي او مي بري بگويم هيچ لذتي به خوردن تكه نان خشك به او نمي دهد و اين صعام ها كه ما پخش مي كنيم نذري اوست. عجب كريمي هستند اين كريم اهل بيت.